♥ و دیگر  هیچ ...


جاده های بی پایان را دوست دارم 
دلتنگ رهایی ام ... 
در من یک محکوم به حبس ابد پیر و خمیده با ذره بینی در دست 
نقشه های فرار را مرور می کند !!

..

برگرد نه از همانجا ،
رویت را به من کنی کافیست
 منتظر که باشی اینگونه همه چیز مثل شب میشود 
روزها مثل شبها تیره 
جاده ها مثل شبها دراز
 خیابانها مثل شبها ساکت 
به من نگاه کن همه چیز درست میشود.

..
بعضی آدمها پر از مفهوم هستند .
پراز حس های خوبند .
پر از حرف های نگفته اند .
چه هستند ، هستند .
چه نیستند ، نیستند .
یادشان ، خاطرشان ، حس های خوبشان .
آدم ها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست ,
پر از مرحم به هر زخم است .


غفلت كرده ايم ...

شرمنده ایم بعد از تو دیگر شهرمان بوی خدا نمی‌دهد ، 

خیابان‌ها را به نامت کردیم 

ولی آنقدر پر شده‌اند از دختران بزک کرده و پسران بی‌حیا ، 

که چشمهایمان فقط باسنگ فرش پیاده‌رو‌ها رفاقت کرده .\ ع

..

راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند 

بی هنگام ناپدید میشوند! ./ ع

..

هیچ کسی حق ندارد درباره من قضاوت کند 

چون هیچ کس دقیقا نمیداند چه بر من گذشته است. 

شاید مقداری از سرگذشتم را شنیده باشید

 اما هرگز

 آنچه که در قلب خود احساس کرده ام را حس نکرده اید. / ع


Wow !! Be Young And To Feel The Stink Of Love ♥♥

طعم اين ‍زندگي ...


دلـَم یـک تـَصـادُف جـدی می خواهـد!

پُـر سـر و صـدا،

آمبـولانـس ها سـَراسیـمه شـوند و

کــار اَز کــار بـــَــگـذَرَد…!Dieeee




میگفتند:سختی ها نمک زندگــــــی است!!

امّا چرا کسی نفهمید?!

"نمــــــک"

برای من که خاطراتم زخمی است

شور نیست...

مزه "درد" میدهد...



طفلی به نام شادی
دیریست گم شده است
با چشمهای روشن براق
باگیسوی بلند به بالای آرزو
هركس از او دارد نشان
ما را كند خبر
این هم نشان ما:
یك سو خلیج فارس
سوی دگر خزر

بازديد كنندگان عزيز خواهشمنديم نظرات خودتان را براي ما ارسال كنيد ..

ما گناهكاريم ...

 
 دست تکان می هد آســـمان 
آغــــــوش میگشــــــــــــــــاید زمین 
 
لبخـــــــــــــــــــند میزند خــــــــــــــــــــــدا 
 
بار الهـــــــــــــــــی به اوج تمام آســـــــــــــــمانت 
به سنگیـــــــــــنی شانه های زمــــــــــینت 
 
صبری عـــــطا فرما و قدرت اشـــــکی 
که ببـــــــارانم دلتــــــــــــنگیم را و 
باز بارانی شود احساســم
 
..
 
 
گــرگــی دست به خودکشی زد و در وصیت نامه اش نوشته بود :
 
پوســتم را بسوزانید
 
تا هیچوقت شغالی در آن نقش ما را بازی نکند
 
که نـِـــــــــفرین بره ای پشت سر ما باشد ....!
 
..
 
 

 
نخ تسبیح اگر پاره شد ..سهم دانه سرگردانیست ..
 
سرگردانیست ..
 
.
 
.
 
.
 
اعوذبالله من شر النفسی
 
اعوذبالله من همزات الشیاطین 
 
..
 

" بازگشت "


گـاهـــی نــِـمــی شـِـــه .. دَسـت اَز دوسـت داشتــَـنِ يــِکی بــَرداشت...! 

حـَـتـــی وَقــتـــی اَزَش مـُــتــِـنــَـفـــِــری ... !



هی تو… 

تویی که حالا صدام می کنی شما! 

یادته زیر گنبد کبود دوتا دوست بودن و کلی حسود؟ 

تقصیر همون حسودا بود که حالا یکی بود یکی نبود…



 ‍إنا الله و إنا إليه راجعون ...

" به من تو راه نشان دادي و من نفهميدم  "

!! فقط دويدم و رفتم به كوره راه خودم !!

خدا از حق الناس نميگذرد ...

حلالم كن ... 

يا مهدي (عج)



حرف ♥ ( دل )


سپری میشود این ظلم ، عدو می بازد       

میرسد آنکه خداوند بر او می نازد 

آید آنروز که بینند همه عالمیان در بقیع

حضرت مهدی ( عج ) حرمی میسازد ... انشااله


..

ببخشم 
کسانی را که هر چه خواستند با من و دلم و احساسم کردند
 مرا در دوردست خودم تنها گذاشتند 
 من امروز به پایان خودم نزدیکم ...
پروردگارا به من بیاموز
 در این فرصت حیاتم آهی نکشم
 برای کسانی که دلم را شکستند.
..


..

مخـاطبــ خـآصــ مـטּ 
بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב 
رهـایمـ کــرב... 
"او" رفـتـــ... 
و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے 
بـے مخـاطبـمـ را 
بـہ حـراجــ گـذاشـتـــہ امــ
..

 
- یـــہ لیـــوآن از تـــو کآبینِتـــ بــَـردآر
+ خـُــب
– پَرتـــش کــُن زَمیـــن
+ خـُـب
– شِکَســـت؟
+ آره
– حــآلآ اَزَش عُـــذر خوآهـــے کُـــن
+ بِبَخشیـــد لیـــوآن مَنظـــورـے نَــدآشتَـــم
– دوبــآره دُرُســتـــــ شُــد؟
+ نَــ ـہ…
– مُتِــوَجِــــہ مــــے شــــے؟ 

روزگار من و شما ...

به نام خدای عشق 
با عرض درود و سپاس از شما دوستان 
 
این اولین پست بنده در وبلاگ دل نوشته های رهگذر هستش

امیدوارم مورد پسند مدیر وبلاگ ( امیرعلی ) و

شما بازید کنندگان و دوستان عزیز و گرامی قرار بگیره ...انشااله


..

ای انسان! عزیز جان...!

قدر خودت را بدان!

به حدی گرانی که فقط خدا توان خریدت را دارد!

پس خود را به قیمت حسرتی تلخ به تاراج مده...!!!

..

..

جبهه، یک جایی همین نزدیکی هاست

باید پیدایش کرد.

تقدیم به دوستان محصّل !!

..

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس ،

خاموش کن صدا را نقاره میزند طوس ، 

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان ،

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس ،

آنجا که خادمینش از روی زائرینش ، 

گرد و غبار گیرند با بال ناز طاووس 

<><><>

به سلامتی ...

به سلامتی روزی که: من سفید بپوشم ... بقیه مشکی 

آقای شهردار !

بگویید 

اینقدر عوض نکنند 

رنگ و روی این شهر لعنتی را ...

این پیاده رو ها ...

میدان ها ...

رنگ و روی این دیوارها ... 

" خاطراتم " 

دارند از بین میروند !!!

ای دریغا روزگارم شد سیاه 

آه ازین عشق قوی پی آه آه

کودکی کو شادمانی ها چه شد ؟

چه شد آن رنگ من و آن حال من 

محو شد آن اولین آمال من 

شد پریده رنگ من از رنج و درد

این منم رنگ پریده خون سرد ... 

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد

فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد

فقط رفت ،

فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت :

 راحت شدم . . .

گاهی وقتها ...

برای بعضی از آدمها محبت مثل فیلم خارجی بدون زیرنویس می مونه ؛ 

نمی فهمنش !


..

گاهــــی وقـــــتــا

یــکـ نـُــقـــــطــــــﮧ 

یــکـ لــَبــــخــَنــــد♥ 

یــکـ نــــگـــــآـهــــ♥

یــکـ عــَطر آشنــآ♥

یــکـ صـــــــــــــدآ♥ 

یــکـ یـــــــــــــــآد♥

یــکـ خــآطـــــرهـ♥


"لهـــتـــ" میــکـنـــﮧ 


حــآلا هــَر چــِقـــَد مــُحـکــَمــ بــآشــے


..
گاهی ، وقت خداحافظی 

از کســـی خواسته یا ناخواســـته میگیم :
 « مواظـــب خودت بـــاش ! » 

مواظب خـــودت باش یعنی فکـــرم پیش تـــوئه ! ... 

مواظب خودت باش یعنـی برام مُهمی ! 

مواظب خودت باش یعنی نگرانتم ! 

مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم ! 

مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت ! 

مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده! 

مواظب خودت باش یعنی... 

واقعاً مواظـــب خودت باش
**************************
دوستان من مواظب خودتون باشید.♥

دارایی من ارزانی اوست ...



..

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت

.

 هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت

.

 چشم سادگی از لطف زمین می جوشید

.

 خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت

..

..

گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد


و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از
راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است .. 

..

« جنون آزادی »


آزادی 
تاوان دارد

اعتراض 
جسارت میخواهد

ننشینیم و به دیوار سکوت تکیه دهیم

.
.
.
.
.
.
تیکه طنابی که نیمه شبـــــ 

محکم به شاخه بلند درختــــــ آویزان است ...


هر دیــوانــه ای را

   وســـوســـه مــیــکــنـــد ... !
..
..
..
..
آیا این طور نیست ؟

شعری با طعم بغضِ قلم


      ازمیان آدمها فقط بعضی ها باران را می فهمند، بقیه فقط خیس میشوند    



بیــــــــا کمی نزدیـــــــــک

تر…

واژه واژه ی

دلواپسی های
پـســــرانه امــــــ را لمس کن…

چشـــــمه چشـــــمه دلتنگی

هایـــــم را پســــ بزن!

نگـــــران این
شاعرانــــرانه های خبـــــر چین نباش!

دهـــــــان غزلـــــــ هایـــم قرص قرص اســـــت!

نمیدانم گفته بودم یــــــا نــــــه؟!
حتی   گریــــــه هـــــم می چسبــد!

شب هایـــی که میتوانی بغـــــضت را بـــا قلم قســـمت کنی!


Amirali -- Filsoofe --Nem00ne

دلتنگی در پی یک راز ......

دلتنگــی


رودی نیســت کــه بــه دریــا بــریــزد!


دلتنگــی


مــاهــی کــوچکــی ســت


کــه بــرکــه اش را از چهــار طــرف


سنگچیــن کــرده بــاشنــد

فردا یک راز است


نگرانش نباش،


*دیروز یک خاطره بود حسرتش را نخور *


اما امروز یک هدیه است


*قدرش را بدان. *


نمیتوان برگشت و آغاز خوبی داشت


ولی میتوان اغاز کرد و پایان خوبی داشت…



دانشگاه انتظار ...

میدان عمل خالیست ،

او در پــے سرباز است ۩ᴥ

♥ دانشگاه انتظار بعد از هزاروسیصد سال همچنان دانشجو مے پذیرد ♥

توجه :

متاسفانه این دانشگاه هنوز 313فارغ التحصیل هم نداشته است

این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما آزمون به عمل می آورد!

مدارک لازم جهت ثبت نام :

1. نماز اول وقت*

2.* ولایت مدارے*

3.* تقوا*

4. برگه تسویه حساب حق الناس

5.* قلبے آکنده از یاد خدا*

6. دائم الوضو بودن

ஜ* به امید عدم مشروطے در این دانشگاه* ஜ

•۰•●! ❤ !●•۰•

┘◄ التماس دعای فرج + شهادت

آدمهای تنها...!!!

آهای کافه چی

از ما که گذشت

اما هر که تنها آمد اینجا

مپرس چه میل داری

تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز

آدمهای تنها

مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد….

آقــ♥ـا اجازه!

روزهای ِ جـــمعه …

ᴥ*۩ اذهبــــــوا فتجسّــــسوا مـــن یوسفـــ ۩ᴥ*

ஜ* بـــرویــد دنبـــال یوسُف بــگردیــد *ஜ

 سوره یوسف آیه 88

•۰•●! ❤ !●•۰•

آقــ♥ـا اجازه! … ما دلمان تنگ مے شود

کاغذ ، قلم ، دو چشم ورم کرده ، دل … سلام !

همه را پیر کرده اے …. جانم فدایت

آقا اجازه …. فکر کنم دیر کرده اے ….

نگو که دعایت نمے کنیم

من هر قنوت نام تو را گریه مے کنم

•۰•●! ❤ !●•۰•

┘◄ التماس دعای فرج + شهادت

┘◄ دعای هر قنوت دعای فرج + اللّهــم عجّل لولیک الفــرج

" تو هم مثل بقیه ای"

همهٔ رابطه‌ها با جملهٔ

"تو با بقیه فرق داری "

شروع میشه

و به جمله

" تو هم مثل بقیه ای"

ختم میشه…!


من خدا را دارم

من خدا را دارم … کوله بارم بر دوش سفری میباید

سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض …

 سازکم با من گفت هر کجا

لرزیدی از سفر

ترسیدی تو بگو

از ته دل من خدا را دارم … من و سازم چندیست که فقط با اوییم



من دیوانه نیستم...

دلم میخواهد فریاد بزنم بگویم: 

من مترسکه خاطرات تو نیستم! 

درست مثل دیوانه ای که 

اصرار دارد بگوید من دیوانه نیستم 

راستی!گفته بودم؟ 

من دیوانه نیستم

نقاش لال. . .

* نقاش لال، فرياد مي کشد. 

* وقتي به انتهاي خط رسيدم نقطه گذاشتم و رفتم خط بعد. 

* براي روشن کردن منظورش همه چيز را به آتش کشيد. 

* رشته سخن را به دست گرفت و کلاهي نو براي مخاطب بافت.

* فقط آدم پرحرف سکوت ذخيره مي کند. 

* امروز همان راه حل هاي ديروز است.

جاذبه

جـاذبـه ی سـیـب ،آدم را بـه زمـیـن زد…

جـاذبـه ی زمـیـن،سـیـب را…

فـرقـی نـمـیـکـنـد؛

سـقـوط!

سـرنـوشـتِ دل دادن بـه هـر جـاذبـه ای غـیـر از خـداسـت…

بـه جـاذبـه ای مـی انـدیـشـم کـه پـروازم مـیـدهـد:

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا…


سلام

سلام بر مولایی که انتظارش

راز نفس کشیدن منتظرانش شده

میلادش مبارکتان!



نجار پیر

نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت
که
می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و
خانواده اش لذت ببرد.
کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند، ناراحت
شد.
او
از نجار پیرخواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر
بسازد.
نجار
پیر قبول کرد، اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.
او برای
ساختن این خانه، از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی
حوصلگی، به
ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه
را به
نجار داد و گفت:
این خانه متعلق به توست. این هدیه ای است از طرف من برای
تو.
نجار یکه خورد. مایه تاسف بود! اگر می دانست که خانه ای برای خودش می
سازد.
حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد…..


داستان خار و گل

غنچه از خواب پرید ، و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت ، گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک

… گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خزید

و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت : سلام

اللهم عجل لولیک الفرج

جمله جمله نه! واژه واژه تورا

ای سفر کرده گفتگو کردیم

کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا

سالیانی ست جستجو کردیم

سوره سوره نه! آیه آیه تو را

در مناجات آرزو کردیم

جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را

ندبه کردیم و های و هو کردیم . . .

اللهم عجل لولیک الفرج


داستان تبر و درخت

سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !

دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر

دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !

ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود …

مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد … و من که نه دیگر درخت بودم ،

نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی …

خشک شدم ..

بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه .. تا مطمئن نشدی تبر
نزن !

احساس نریز!!

زخمی می شود … در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود ….

« إیاک نعبد »

من بنویسم یا تو؟ 

موقع نمازم که می شد، فرشته ی چپ و راست ، 

عزا می گرفتند 

که چه کنند؛ 

« إیاک نعبد » 

را جزء حرفهای خوبم بنویسند یا جزء دروغهایم ...


حس زیبا

خدا آن حس زیبائیست 


که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ میدزدد

سکوتت را یکی آهسته می گوید 


کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد

رهایم نکن…

خطا از من است ، می دانم …

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن…

*بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم…*


   

امــــــــــــــــــــــــــــان....................


امــــــــــــــــــــــــــــان....................